متولد همون ماهیه ک شوهر من....
میگفت همه شون مثل همه ن ...گفتم مثلا تو چی؟گفت نظم خاصی دارن...اهل ورزش... خندیدم گفتم ولی همسر من اصلا منظم نیستآزی نگاهی ب ع... کرد و گفت چقد خوبه ک شوهر ادم منظم باشه و چند بار تکرارش کرد.دوباره حس بدی توی دلم پیدا شد...حس پایین بودن...حس بیرحمی ک مثل تریلی از روی من رد میشه و له م میکنه.حس تحقیر شدن بهم دست میده وقتی ک میبینم قشر دانشگاهی اکثریت همسرانشون هم دانشگاهی هستند و همسر من تازه ب این فکر افتاده ک نیسان بخره و باهاش کار کنه. بعضی وقتا میخوام با بی شرمی تمام پاشم و بگم آخه چرا؟ و اونوقت جواب میاد ک خودت انتخابش کردیمن هرگز عاشق نبودم... گاهی حس میکنم هیچوقت حس عشق آتشین رو تجربه نکردم... حتی تو نامزدی که همه عاشق اینن ک یجورایی در برن و برن عشق و حال من همیشه دنبال این بودم ک اینجور برنامه ها رو کنسل کنم.نمیدونم چرا به درخواست ازدواج همسر جواب بله دادم . شاید برای اینکه احساس میکردم خیلی بی لیاقت و دوست ن
داشتنی هستم شاید حس میکردم زشتم. برای همینم بود ک تو اونهمه مدت تحصیل هرگز کسی بهم پیشنهاد ازدواج نداد در حالیکه تمام دوستام چندین مورد داشتن..... تو خودت رو بزار جای من فکر نمیکنی فاقد هرگونه جذابیتی هستی؟منم یه دختر محجبه و محجوب بودم... حتی با پسرها حرف هم نمیزدم... خدایا مگه تو نمیگفتی با حیا باشید و با ایمان من بهترینها رو بهتون میدم..؟ نخواستم.... الان دیگه حتی از اون با حجاب بودن هم خسته شدم....از محجوب بودن و حرف نزدنی ک منجر میشه ب دیده نشدن حالم بهم میخورهحالم بهم میخوره از بس تمام عمر زندگیمو پنهان کردم ... از آدمهای اینجا...آدمهایی ک انگار من از جنسشون نیستممن ...بچه روستا...با پدر و مادری ک حتی درس نخوندن.. و گاهی حس راست گفتند......
ما را در سایت راست گفتند... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mydailydairy بازدید : 36 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 15:07